يادداشت سردبير٬ شماره ٢٧٣
سياوش دانشور
بحران در اروپا
ماه عسل تمام شد!

بحران اقتصادى در اروپا تشديد ميشود و همراه آن قطب بنديهاى اجتماعى و طبقاتى عميق ميشوند. چند صباحى از وعده هاى "تخفيف بحران جهانى سرمايه دارى" توسط تزارهاى سرمايه نگذشته است که هشدارها راجع به سکته ديگرى آغاز شده است. ظاهرا بسته هاى چند ميلياردى "صرفه جوئى از هزينه هاى دولتى"٬ که اسم رمز مجازات جمعى اقتصادى و اعمال فقر و بيکارى ميليونى است٬ هنوز نتوانسته گوشه اى از زخمهاى بحران اقتصادى را التيام بخشد. به همين دليل است که کریستین لاگارد رئیس صندوق بین المللی پول٬ اين هفته شيپور خطر را بصدا درآورد و در لحنى بهداشتى خواستار "اقدام فوری کشورها برای حل بحران اقتصادی در جهان شد". منظور از اين "اقدام فورى" البته بالا بردن دستمزدها و ايجاد اشتغال و رفع نگرانيهاى اقتصادى و اجتماعى شهروندان نيست بلکه پرش ديگرى به سمت اعمال آپارتايد اقتصادى سرمايه عليه طبقه کارگر و اکثريت عظيم مردم است.

در اروپا کشورهاى يونان و پرتقال و اسپانيا و ايتاليا در خط قرمز بحران و تلاشى قرار گرفته اند. از يکسو دولتها و پارلمانها هر روز تهاجم جديدى به سطح دستمزدها٬ بيمه ها٬ بهداشت٬ آموزش٬ مسکن و هرگوشه زندگى مردم ميبرند٬ و از سوى ديگر قلاده جريانات راست افراطى و فاشيست را براى تبليغات نژادپرستانه و حتى ارتکاب جنايت باز گذاشته اند. در اردوى مقابل٬ در ميان کارگران و مردمى که قرار است هزينه اين طرحها از جيب شان پرداخت شود٬ مقاومت و اعتراض تشديد و به تنها راه حل تبديل ميشود.

دور جديد اعتراضات و اعتصابات کارگرى و توده اى در پرتقال و اسپانيا و يونان٬ چشم انداز گسترش يک کشمکش عريان طبقاتى را ترسيم ميکند. کشمکشى که با کمبودها و ضعفهاى خود ويژه و چه بسا تعيين کننده همراه است اما با فعال مايشائى سرمايه و دمکراسى بعنوان چهارچوب سياسى آن مقابله ميکند. در کنار راست تر شدن گرايشهاى مختلف سرمايه دارى و شلنگ تخته انداختن فاشيستهاى طبقه حاکم٬ راديکاليسم اجتماعى و چپگرائى رشد ميکند. امروز در اروپا بيش از هر زمانى مشروعيت دولت بعنوان يک "نهاد مورد قبول همگانى" زير سوال است و بيش از هر زمان قانونيت بورژوائى مورد ريشخند و حمله است. بى اعتبارى سرمايه دارى و اثبات غير کارا بودن آن همراه با بى اعتمادى و نفرت مردم از فساد و ارتشا سرمايه داران و نهادهاى سياسى و حقوقى آنها٬ بسترى است که پرچم سياسى راديکال و انقلابى را جذاب و با تمايلات اجتماعى و نارضايتى عمومى چفت ميکند.

اين اعتراضات گسترده و توده اى در پرتقال٬ تصميم دولت را توى صورت طراحانش کوبيد. وقيحانه تصميم گرفته بودند که يکماه از حقوقهاى سال را ندهند و خرج قرضهاى سرمايه کنند. اما با چنان اعتراضى مواجه شدند که وادار شدند بسرعت در مقابل دوربينها بگويند که عقب مينشينند و اوضاع را نفهميده بودند.

در اسپانيا اعتراض توده اى و تلاش براى تسخير پارلمان به يک درگيرى گسترده و توحش فوق برنامه پليس ضد شورش تبديل شد. صحنه هاى مادريد و کتک زدن معترضين صحنه هاى خيابانهاى تهران و قاهره را در دوره اعتراضات توده اى تداعى ميکرد. سرمايه دارى با تمام کراهتش از ايران و مصر و سوريه تا آفريقاى جنوبى و يونان و اسپانيا وانگليس و آمريکا در مقابل چشم همگان است. اگر در ايران و مصر و سوريه بقاى سرمايه دارى در گرو سرکوب خشن و عريان است٬ امروز در متن بحران وخيم اقتصادى٬ دمکراسى هاى غربى هر روز زرق و برق حاکميت بورژوائى را ميتکانند و چهره مشت آهنين سرمايه را بنمايش ميگذارند. در اسپانيا پليس وحشيانه و بطور خشن به معترضين حمله کرد. شدت توحش بحدى بود که سران حکومت از وحشت گسترش اعتراضات بعضا لحن انتقادى گرفتند.

در يونان در مقابل تهاجم جديد اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول براى رياضت بازهم بيشتر و فقر گسترده تر٬ امروز چهارشنبه و به فراخوان اتحاديه ها و سازمانهاى کارگرى اعتصاب عمومى و تظاهرات وسيع خيابانى صورت گرفت. تظاهراتى که بنا به اخبار منابع مختلف از ٣٠ الى ۵٠ هزار نفر در آن شرکت داشته اند. خيابانهاى آتن و سالونيک به صحنه اعتراض تند خيابانى و درگيرى با پليس و نيروى سرکوب تبديل شد. کارگران و مردم زحمتکش يونان به طبقه سرمايه دار و حکومتشان نشان دادند که نميخواهند تسليم شوند و اتفاقا در پى سرنگونى آنها هستند. اين پيامى روشن براى راست افراطى و فاشيست بود که در اين اوضاع فعال شده و يک هدف اساسى خود را ايجاد شکاف ميان کارگران قرار داده است. فاشيسمى که مقصر فقر و بيکارى و مشکلات اقتصادى را مهاجرين قلمداد ميکند٬ به جريانات اصلى ناسيوناليسم و راست در حاکميت سرويس ميدهد٬ و با پرچم نژاد پرستى ضديت با کمونيسم و عقايد راديکال را پيش ميبرد.

اروپاى واحد تحت فروپاشى و بحران تنها تهاجم نميکند بلکه هر روز شاهد واگرائى درونى است. سياست جراحى چند کشور از اروپا که نقش ارواق قرضه باطله را پيدا کرده اند٬ بلافاصله به تقويت سياست ناسيوناليستى و ميدان پيدا کردن ناسيوناليسم افراطى منجر ميشود. نگهداشتن اروپا به هر قيمتى و با سياست قدرتهاى بزرگ اقتصادى مانند فرانسه و آلمان٬ تنها اعتراضات توده اى گسترده را باعث نميشود بلکه نيروى گريز از مرکز را در درون هيئت حاکمه نيز تقويت ميکند. وضع بجائى رسيده که رئيس کميسيون اروپا مبلغ "اروپاى فدرال" شده است. اروپاى فدرال محصول دو تناقض است: اول رشد راست افراطى در متن بحران اقتصادى٬ و دوم نگهداشتن اروپاى واحد و تقابل با اعمال نفوذ سياسى و اقتصادى قدرتهاى اصلى آن. اين تنها رقابت سرمايه ها نيست که در تقابل طرح تمرکز اروپائى طرح فدراليسم اروپائى را بميان ميکشد٬ بلکه نفس اين بحث به معنى بى اعتبار شدن سازمان اروپاى واحد حتى براى اعضا و رهبران آنست. اين وضعيت خود يک محصول جانبى تعميق بحران اقتصادى است که در قلمرو سياست بازتاب ويژه خود را دارد. در سطح عمومى تر٬ يک سازمان فدرال اروپائى تنها ميتواند به ناسيوناليسم متکى شود. ناسيوناليسمى که برخلاف ادعاى رئيس کميسيون اروپا مبنى بر تقابل با انديشه هاى ملى گرايانه به قدرتمندتر شدن همان فاشيستها و راست افراطى کمک ميکند.

واقعيت اينست که بخشى از بورژوازى در اروپا از قدرتهاى برتر در اين اتحاديه دل خوشى ندارد. اما ماهيت اين قدرت اقتصادى است و از منطق خود گسترى سرمايه تبعيت ميکند. تا به طبقه کارگر مربوط ميشود٬ مسئله اساسى اين کشمکشها تقابل با تلاشى است که بجاى وحدت فراکشورى و بين المللى کارگران٬ رقابت ميان صفوف طبقه کارگر و مردم ناراضى را دامن ميزند و زير پرچم ارتجاعى ناسيوناليستى ميخواهد از طبقه کارگر در خدمت رفع بحران سرمايه سربازگيرى کند. پاسخ کل اين مجموعه همان است که امروز در يونان و روزهاى قبل در اسپانيا و پرتقال توسط کارگران و جوانان داده شد: بساط سرمايه داران و دزدهائى که در دولت و پارلمان نشسته اند و عليه ما قانون تصويب ميکنند بايد برچيده شود.

اين نخواستن قاطع و شکلگيرى اين باور که "با اين حکومتها چيزى تغيير نميکند بلکه بايد براى تغيير اين نظام را کنار زد"٬ بسيار اميد بخش است. کارگران و مردم سراسر اروپا بايد عليه سرمايه دارى بپاخيزند. از اسپانيا و يونان و پرتقال تا ايتاليا و آلمان و فرانسه و ... راهى نيست. اروپا و آينده آن در متن بحران کنونى و کشمکشهاى آن دارد ترسيم ميشود. اين آينده ميتواند ادامه وضع موجود در اشکالى ديگر باشد و ميتواند آينده اى انقلابى و کارگرى و سوسياليستى باشد. همه چيز در گرو اين است که نيروهاى پيشرو اين اردو چکار ميکنند و موانع را چگونه کنار ميزنند. *